@
روستای امرودکان استان خراسان جنوبی-شهرستان فردوس
| ||
|
اسپندی=حلقه ها و رشته های مخصوصی که دانه های آن را دانه سپنج تشکیل می دهد. اِسکُوچه=سِکسِکه اِشکنه شیرین=نوعی اشکنه با پیاز داغ و آب مخلوط با شیره یا شکر. اَلابور=بززرد رنگِ شتری با گوشهای پهن انگار کردن=تعطیل کردن,دست کشیدن از کار اَوسنه=افسانه,قصه بار کردن(لحاف و تشک)=دوختن,از پنبه یا پشم انباشتن باغ کُولی=کولیدن و زیروروکردن باغ بالایی=بالاخانه بال بال زدن=پرپرزدن بجا=در همان جای قبلی,بدون تغییری نسبت به ردیف کوک قبلی بَخچه=باغچه,کنایه از توالت,طویله چارپا برف شیره=خوراکی مخلوط از برف با شیره که سرد و شیرین است. برق=محل انشعاب یک جوی به جوی دیگر یا به زمین مجاور بَرََکی=از زیرچشم,غضب آلود بُری=چیدن پشم گوسفند یا موی بز در موقع مخصوص بُزمرگی=بیماری مخصوص و ناشناخته ای که بدون دلیل روشنی گوسفندها و بز ها رامی کشت. بُزمو=تکه مو,تکه ای از پوست پر موی یک بز مرده بِسار=انداختن آب زمستانه در زمین یا باغ بند بستن=بند گرفتن,دست ها را جلو شکم مانند پلکان قلاب کردن بند گرفتن=دست ها را جلو شکم قلاب کردن تا دیگری از آن به عنوان پلکان استفاده کند. بُنگ=گلوله نخ بوتاغ=بریدن شاخه های تازه رُسته و اضافی انگور که معمولاًدر اردیبهشت ماه صورت می گیرد. بُوتب=تار عنکبوت بِه بِجی=خواندن حروف کلمات قرآن به طور تفکیک و با شیوه ای مخصوص به پی واکردن=پشت سر انداختن به سال انداختن=از زمستان سخت و بی علوفه به سلامت تا بهار گذر دادن. به کارد آمده=گوسفند یا بزی که در آستانه مرگ و به دلیل خوف از مردن ذبح می شود. بیخ=ریشه گیاهی که طعم گس و مخصوص دارد و وقتی آن را با آب می زنند کف می کند. به مرگِ=به جان پاپوش=کفش پاتیل=ظرف مسی مدوّر و لبه دار پاچَو=کفش تخته ای که رویه آن عبارت بود از چند رشته نخ و برای بیل زدن به کار می رفت. پاچین=دامن زنانه پال پال کردن=پالیدن,میان خاک و مانند آن دنبال دانه گشتن پایه=رعد,تندر پَستا=ردیف کار,محل کار اصلی پُشته=دسته بزرگ,پشتواره,برجستگی دو جوی درخت دار در باغ. پِشِنگ=مختصر پَکّه=سنگ نرم و سفید رنگ گچ مانندی که ساییده شده آن برای آرایش به کار می رود. پَلم=ستاره پروین پَی دست=مشت,مشتواره پی سَبَقو=دوره کردن درسهای قبلی تاغ,تاق=تاک,درخت انگور تخت کش=کسانی که از کهنه ها و پارچه های فرسوده تخت گیوه درست می کردند. تخته=بخش مستقل باغ که یک نوع درخت در آن کاشته شده. تِرچ=صدای ریختن آب از سوراخی تنگ و پهن سک=سخت و بی حاصل تژغن=دیگ پهن مسی برای جوشانیدن شیر تَقَل دادن=تقلب کردن تکه=بزنر,که برای جفت گیری با بزهای ماده تقویت و پروار می شود. تگ لو=اسم آبادی کوچکی در نزدیکی افقو و شش فرسنگی شمال شرقی فردوس توگی=ارزن پوست کنده که وقتی با روغن و قورمه می پختند,غذای لذیذ و دلچسبی در زمستانها فراهم می آورند. تیلی=کیسه ای جلد مانند که قرآن را در آن می پیچند. تین=پیت,حلب جاپردازی=نه در جای معهود و همیشگی خوابیدن و از این خوابیدن لذت نبردن جارَوی=جاروبی,خانه تکانی جانماز آب کشیدن=اظهار دینداری کردن,دیانت نشان دادن جانم چشمم کردن=با مهربانی و زبان خوش موافقت و همراهی کودکی را جلب کردن جزغاله=دنبه سرخ شده و بی روغن جِلَک=وسیله ای چوبی با پره هایی چند که با آن نخ می تابیدند جلودار=مانع,سد راه,جلوگیری کننده جَوزآرا=نوعی بازی با گردو,به این ترتیب که گردو را روی زمین قِل می دادند و هر کس که میتوانست گردوی طرف رابا نشانه گرفتن بزند او برنده بود و گردوی طرف را می برد. جوش پره=نوعی آش که از تکه های بزرگ خمیر محتوی پاره ای حبوبات و ادویه درست می شد. چار گُل=مربع,چهارگوش چاره-پشته=جویها و برآمدگیهای اطراف آن در باغ که ردیف درختها را در کنار خود جای می دهد. چراغانی=چراغو,شب نشینی چراغ توری=چراغ زنبوری چراغ سیمی=فانوس چراغو=چراغان,شب نشینی و دید و بازدید شبانه چَرایی=علف خور,بزغاله یا بره ای که برای اولین بار می چرد و علف می خورد. چَرخی=گرد,سالم چغوک=گنجشک چفت=داربست چکنه=گله ای که هر چندتای آن متعلق به یک نفرباشد و یک چوپان آنها را بچراند. چکّه=نوعی رقص توأم با بشکن چکّه گر=رقاص چلخ دادن/چرخ دادن=چرخاندن و دور دادن چنگک=قلاب آهنی چوب بازی=رقص با چوب به این گونه که گروه رقاصان با آهنگی خاص چوبهای کوتاهی را که به دست گرفته اند به هم می زنند. حسن لُکّی=مخلوط نان خشک و شیره با آب که با روغن بجوشانند. خاده=چوب بلند,برای تمیز کردن گرد و غبار سقفهای بلند خدا قوّت=گفتن خسته نباشید خَرَند=ردیف آخر خروسخوان=سحر,صبح زود خطّه کج=خیابان کم عرض و کجی که دروازه ملک را به ارگ شهر متصل می کرد. خنده سوری=ختنه سوران,جشن ختنه خُنک دان=کوزه ای که در تابستان آب را خنک نگه می دارد و آن را از گل رس مخصوصی درست می کردند. خوشتلی=رشته و درست کردن رشته خمیری خوش سو=خوش تبار,ازنژاد بهتر دانه مهر=زنجیر حلقه حلقه,با دانه های کوچک بیضی شکل دَپُل انداختن=قفل کردن دست حلار=ختنه دست و کار=مهارت و علاقه دَقّ=زمین صاف و بی سنگ و بی گیاه دَم=یک ردیف کوک قالی بافی دُم=دوشیدن شیر از پستان گوسفند دَم ساعت=سال تحویل دنگ توگی=چوب بلند و سنگینی که با اهرم کردن آن و انداختنش در داخل یک گود پر ارزن پوست ضخیم آن را از مغزش جدا می کردند. دَور=مدار گردش آب در کشاورزی که در فردوس معمولاً 14 روز یا 12 روز بود. دوره دار=شاپو دوغیبگی=نام چادرهایی که از پارچه های پنبه ای راه راه سیاه و سفید درست می شد. دوکارد=قیچی مخصوص چیدن پشم و موی دوله=عوعو مخصوص سگ از روی غرور یا ترس راست قد=راست قامت,ایستاده رضایت خط=رضایت نامه رَف=طاقچه که به سقف نزدیکتر باشد. رمونه زدن=نمونه برداری کردن,الگو گرفتن رَو=تغییر به راست یا چپ کوک قالی برای تغییر جهت گل رودخانه=مسیل,سیلاب و بستر آن روزه گنجشکی=نصف روز(تا ظهر)روزه گرفتن روغن تخم مرغ=مخلوط زرده تخم مرغ و روغن که اندکی جوشانیده باشند. ریقی=چدنی زعفرانی=زمین زعفران کاشته زُلفی=زلفین,حلقه در زنجیر زمبر=صفحه ای حلبی یا تبنگوی سیخی در روی یک چهارچوب دسته دار که توسط دو نفر حمل می شد و کار فرقان خاکبرداری را می کرد. زوال=سایه زوال گرد=سایه دیوار و مانند آن زواله=گلوله خمیر,آماده برای پهن شدن و پخت رزینه=پله سَبَق=عمَّ جزء , جزء سی ام قرآن سَربَرقِ حمام=محل انشعاب جوی آب حمام سردشت از آب خداوندی که محل شست و شوی رختها زنان نیز بود. سرپناه=جای مسقف و پوشیده سَرتگ=جوی کوچکی برای تخلیه آب مازاد بند و سد خاکی سَرتُلُمی=دوغ یا کره ای که مستقیم از روی تلم زده شده برمی دارند. سرخلیفه=بزرگتر و باسوادتر مکتب خانه یا دوره قرآن که معمولاً حکم راهنما و غلط گیر برای دیگران داشت. سردر=قسمت فوقانی در سرشور=نوعی گل سفید که برای شستشوی جامه از آن استفاده می شد. سَرق=صرع,بیماری عصبی سَرقُوک=صرعی,ناراحت,بهانه گیر سَرکجی=ناهمخوانی عرض قالی در ابتدا و انتها سر گوش زدن=لنگیدن سِرموک=پیازچه بد بوی صحرایی سِرموک شَل=نوعی غذا,که عبارت است از سرموک(پیازچه صحرایی بدبو)سرخ شده سره باسره=سر این با سر آن سره و تهه=سر این با ته آن سفره قندی=شالی که قندهای حبه نشده را بر آن می بندند. سُم=سوراخ بزرگ و تونل مانند سنگ تر=باران مختصر که فقط سنگها را تر کند سَیل=تماشا,جشن و سور سینه کش=سربالایی سیه باد=باد سرد زمستانی که معمولاً از طرف شمال می وزد شرانیدن=با فشار فرو ریختن شروا=شوربا,آب رقیق آش که قبل از کشیدن آش سر می کشند شغال در=دری که فقط از به هم پیوستن چند تخته یا چوب ضربدری تشکیل شده باشد و تنها از ورود و خروج حیوانات بزرگ مثل گوسفند,الاغ و گاو می تواند جلوگیری کند شمیدن=نوشیدن,بلعیدن شوره=خاکهای مرده ساختمانهای کهنه و فروریخته شیرا=شیری,شیرده شیرک=کینه دار,دشمن شیر مست=سرحال و بکمال شیر خورده شیشه کپ=نوعی انار مرغوب و قرمز صوفه آفتاب=ایوان شمالی خانه که آفتابگیر و زمستانه بود صوفه نَسَر=ایوان تابستانی عَلَفه=عرفه,شب آخر سال که فردای آن عید است و مردم سبزی و علف از حلقه های در آویزان می کردند علی اکبری=نوعی گیوه با تخت و رویه عالی غلام گرد=پیچ دالان خانه به گونه ای که صحن حیاط از بیرون دید نداشته باشد فرموک=گلوله نخ رشته شده فریز=گیاهی ریشه ای و به هم تنیده مثل چمن که در کنار جویها می روید فَلَه=شیر معمولی با شیر گوسفند تازه زاییده که پس از جوشانیدن اندکی سفت می شود و طعمی گس و مطبوع دارد فنجان=واحد آب قنات یا موتور, چیزی حدود سه دقیقه آب قاف=بند,قسمت خشک تنه زنی و گندم و جو قال=لانه قرآن به سر=مراسم احیاء با گذاشتن قرآن روی سر قرآن تمامی=ختم قرآن در ماه رمضان,یا رسیدن به پایان قرآن وقتی بچه به مکتب می رود قُرُوت=کشک قرودبَه=قُرشده,آسیب دیده و مچاله قُمبُل تاب دادن=رقص کردن,دست افشانی و پایکوبی کاکا=آجیل,مخصوصاً نخود و کشمش کارد آش=کاردهای بزرگ و سینه دار مخصوص بریدن خمیررشته کلاکِشتَو کردن=دور انداختن سبزه نوروزی کاکل=سبزه نوروزی که گاهی به جای گلدان در بشقاب یا کاسه کاشته می شد کتّه=اجاق کجی=ابریشمی کُده=گیاهی تلخ و سبز رنگ که در مناطق کویری می روید کرباسه=ابتدایی ترین مرحله خوشه انگور که هنوز به صورت دانه هایی به خردی ارزن روی شاخه نمودار می شود کَل کش=بسیار سرد,کشنده آدمهای بی مو و کچل کُلُمبه=کلوچه کَلیجدکی=نیم رس,بطوری که برای خوردن کلیجدک(زاغی) مناسب باشد کلیجدکی=نوعی پارچه با خانه های ریز سیاه و سفید کلیدان شمار=همه,بی استثناء کمانی=گلوله بزرگ پنبه آماده برای رشتن کُنجِلِک=ریشه خشک شده گیاهان صحرایی کَنوی=مرغ سیاه و سفید با خالهای ریز کوز=گودالهای کنده شده در زمین مثل تنور زمینی برای حفاظت بزغاله های کوچک کوفت کردن=فوت کردن,به علامت حرز خواندن کوک=پیچیده شدن هر لای نخ پشم بر گرد تارهای قالی را کوک می گویند کولیدن=زیروروکردن زمین با بیل کونه=ریشه های خشک از زمین برآمده کونه چاه=چاههای از کمر بسته قناتها کیز=وسیله ای چوبی و کله پهن که سر آن میخ های فلزی کار گذاشته بودند و کلوچه ها را با آن سوراخ سوراخ می کردند گداجوش=قوطی حلبی سرداری که چوپانان و کشاورزان به جای قوری از آن برای درست کردن چای استفاده می کردند گُرماس=مخلوط شیر و ماست پر چربی گُل باقلی=مرغ سیاه و سفید با خالهای درشت گل صبح و شامی=گل کوچک و رنگارنگی شبیه لاله عباسی که سر شب گلهایش باز می شود و صبح با طلوع آفتاب گلبرگهایش به طرز مخصوصی روی هم بسته می شود گل گل مازو=دراز کشیده روی تختخواب یا جای نرمی قل خوردن گو گوساله گو فنگلی=یک بازی کودکانه که بچه ها روی کول هم سوار می شوند و به سوال طرف جواب می دهند گوجه=گودال وسط کرسی های زمینی که محل آتش بود,آتشدان وسط کرسی گزر=بز پیسه و سپید و سیاه گوزل=گوسفند سپید و بی لک و پیس با گوشهای پهن گیش خلج=بز سیاه با گوشهای باریک و دولا که در طول گوشها و گونه های او خط بوری باشد لاخ=سنگ بزرگ کوه,صخره لاکی=سرخ جگری لَرگ=کاسه بزرگ سفالین لَشخَک=سنگ پهن و سبکی که بچه ها با آن بازی می کردند لِک=گوشت سرخ شده با استخوان لِک لِکی=سه پایه چوبی لیس لیس کردن=چریدن در زمینی که علف چندانی نیست و به زحمت حیوان می تواند خوردنی پیدا کند مارسری کردن=کشتن موجودات کنه مانندی که داخل پشم گوسفندان به بدن آنها می چسبند و خون حیوان را می مکند مال=چارپایان عموماً,و الاغ خصوصاً مالِ بادی=چارپا و حیوان خانگی مثل گاو و گوسفند مانده-آسوده=به تناوب,به نوبت مُخت=خاطرجمعی,اتّکاء مَسکه=کره مشاطه=زن آرایشگر عروس مُشته کردن=با مشت ودر داخل دست فشردن مشکل گشا=آجیل متبرک مَشکوله=مشک کوچک چوپانان که در داخل آن برای مصرف شبانه روز خود ماست و شیر مخلوط شده می ریزند مُلا=مکتب,مکتب خانه مَلَس=انار سفید رنگ و اندکی ترش ملکی=نوعی گیوه مرغوب با تختهای نازک و ظریف مورچه کش=دزدیهای تدریجی و اندک اندک موشه=خر سیاهی که فقط خطوط سفیدی بر گرد سر وگوشها و زیر گردن داشته باشد میش بند=طنابی که شب با آن گوسفند را می بندند تا چوپان را به هنگام حرکت گله از خواب بیدار کند نَسَر=تابستانه نمازی کردن=آب کشیدن نوجوش=نان جوش ، نان جوشیده در شیره ورآمده=رسیدن خمیر به وسیله مایه،آماده شدن خمیر برای پختن ورکشیدن=بالا آوردن نیمَره=نیم دور، دور هر کسم وَ ما مَگه=هر کس به من می گوید هُش هُش=صوتی برای آن که خر راحت قدم بردارد و زمین نخورد همشیری=دادن شیر مختصر به دیگری تا فردا یا هر روز دیگر همان مقدار را پس بگیری و با شیر آن روزت یکی کنی هورت=صدای سر کشیدن غذای آبکی یزدی=نوعی انار شیرین و قرمز و مرغوب یک لخت=ساده،احمق نما منبع:کتاب آن سالها(دکتریاحقی) نظرات شما عزیزان: برچسبها:
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |